داستان های من

داستان های کسی که آرزو دارد نویسنده شود.

داستان های من

داستان های کسی که آرزو دارد نویسنده شود.

مشخصات بلاگ

سلام دوستان!
من بهار هستم و دوست دارم نویسنده شوم. برای همین این وبلاگ را ساختم تا داستان هایی که خودم می نویسم را ارائه دهم تا نظرات شما دوستان را بدانم و اگر مشکل یا نکته مهمی در داستانم بود را لطفا بگوییدتا داستان هایم را بهتر و مشکلاتم را رفع کنم . ممنون!

آخرین مطالب

۱ مطلب در مرداد ۱۳۹۶ ثبت شده است

زمانهایی که کسی سرزنشم می کند یا می فهمم که کار اشتباهی انجام داده ام.مغزم و درونم پر می شود!پر می شود از سوالات ،جواب ها ،دلایل ،حرف ها اتفاقات پیش آمده و پیش نیامده نا خود آگاه شروع می کنم به سر زنش کردن خودم! انقدر سرم ازاین فکر ها و سوالات درگیر می شود که دیگر توان انجام کاری را نخواهم داشت . پر می شوم و لبریز...لبریز از حرف ها! همانجاست که تمام این فکر ها سوالات دلایل جواب ها تبدیل به حرفهایی که تمامی ندارند می شوند و اگر همه ی انها را به کلمات تحلیل کنیم تبدیل به کوه بسیار بزرگی از کلمات می شوند...! انقدر بزرگ و بزرگتر می شوند که توان جایگیری در مغزم را نخواهند داشت . آنجاست که باید به گونه ای انها را خالی کنم...گریه کردن!وقتی گریه می کنم احساس می کنم که سبک می شوم.فکر می کنم از چشمانم به جای اشک بارانی از کلمات خارج می شوند. معنی گریه برای بسیاری از افراد ناراحتی است . بعضی افراد نشانه ی  نا توان بودن و ضعیف بودن است...اما برای من نشانه ی سبکی و خالی شدن و نحوه ای از بیرون ریختن بسیاری از افکار است. 

  • بهار اجتهادی